ایلیا جونم ایلیا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

ایلیا هدیه ای به مامان وبابا

لبیک اللهم لبیک...

1393/4/9 0:45
نویسنده : مامانی
127 بازدید
اشتراک گذاری

سلام حاج ایلیا گل خودم.قربون خدا برم که تورو به این کوچولویی دعوت کرد وخودش هم ازت مراقبت کرد چون الحمدالله اصلا مریض نشدی اونجا فقط بخاطر دندونات چند بار تب کردی.

خدارو شکر که مارو در جوانی وتو رو در کودکی دعوت کرد تاچشممون به بهشت روی زمین روشن بشه.توهم طواف کردی ودعا کردن رو اونجا یاد گرفتی هروقت هم کعبه رو میبینی دستاتو میبری بالا ودعا میکنی.

وقتی برگشتیم خونه واسه اولین بار عکس کعبه رو توی تلویزیون دیدی ومن وبابا رو کشیدی اوردی جلوی تلویزیون وهمش اشاره میکردی ودعا میکردی.قربونت برم که یادت مونده.

امیدوارم که بازم قسمتمون بشه بازم بریم.

یه سری از عکساتو برات گذاشتم تا ببینی کجا بودی وچکارا کردی.......

اینجاتوی فرودگاه مهراباداماده رفتنیم وشما ازاین سبد میترسیتعجب

خب این عصای عزیزجون رو داشته باش تا اخر قصه باماست.یعنی گیییییییری داده بودی به این عصا که دیگه فقط مونده بود شب بذاری بغلت وبخوابی شیطونک من

ایلیا جون در تونل سوار شدن به هواپیما

 

رفتنی خداروشکرتوی هواپیما خوب خوابیدی وهمین که هواپیما نشست بیدار شدی البته ساعت 1:30نیمه شب بود.خلاصه اذیت نکردی.مرررررررسی.

 

خب رسیدیم.الان ساعت1:30نیمه شب در شهر مدینه است.هوا هم تققریبا گرم بود وشما تازه از خواب بیدار شدی گلم.

 

اولین دیار ایلیا ومسجدالنبی.چون صبح زود رفتیم ومجبور بودم از خواب بیدارت کنم (اخه دیشب هم خوب نخوابیدی دیگه ازحق نگذریم)اذیت کردی

اینم حاج ایلیا وحاج مبین در مسجدالنبی.

اینجا همه ازدستت میخندیدن.میخواستی توی این شلوغی فرار کنی وبری منم کفشاتو در اوردم وچون زمین داغ بود دیگه نمیتونستی بری.چندقدم میومدی باز فرار میکردی میرفتی روی فرش.

مثلا به خیال خودت داری زمینو میزنی که چرا داغه

اول سجده کرده بودی ولی خیلی عبادتت جدی شد دیگه دراز کشیدیچشمک

ایجا عمو علی بغلت کرده روبه روی این فن های داخل حیاط که اب میپاشید وتو خیلی دوست داشتیوچون خیس میشدی خوشت میومد

این مغازه دار پایین هتل در مدینه است که حسابی باهات دوست شده بود بهت عینک و عصا و...میداد بازی کنی توهم که عشق عصا.وقتی هم من ازت میگرفتم منو دعوا میکرد ودوباره بهت عصا رو میداد تا بازی کنی.

اینم دوستای عرب پسرم که حسابی با هم رفیق شده بودن

میبینی داره برات میرقصه تا تو غذا بخوری

خب بریم سراغ خرید.اینجا هم طبق معمول شیطونی میکردی.همه لباسارو میریختی ولی بازم دعوات نمیکردن منم که مانع میشدم میگفتن بذار راحت باشه.جالب بود.اینجا فروشگاه مجمع القمه مدینه است.این عربها خیلی دوستت داشتن بهت انگشتری هدیه دادن واست رانی خریدن ...خلاصه خیییییلی تحویلت میگرفتن

اینجا فروشگاه مکه است

اینجا هم بعد از خرید داری بامبین بازی میکنی تا ماشین بگیریم بریم هتل

باورم نمیشد اون شب انقد بازی کردی وراه رفتی وخسته شدی که وسط غذاخوردن سرتو گذاشتی روی بالش وخودت خوابیدیتعجب

ایلیا جونم لباس سفید پوشیده داره میره محرم بشه که عازم مکه بشیم.چهارشنبه 13شعبان و21خرداد1393.

یعنی جایی نبود که دخالت نداشته باشی.....

حاج ایلیا خودم در مسجد شجره.

در مسیر هجرت ازمدینه به مکه با اتوبوس خواب بودی گل گلی من.خواب

اون پنجره های روبه رو صفا ومروه است.

اینم یه سری عکسای تو واقاجون کنار کعبه شریف

ایلیا کنار مقام ابراهیم

ایلیا واقاجونش کنار کوه صفا.

ایلیا عزیزم خدا قسمت وروزیت قرار داد این سفراسمونی رو تا اینطور جسم تو متبرک بشه به این کعبه شریف.اینا بین رکن یمانی ورکن حجر که داری به کعبه دست میزنی ودعا میکنی که البته لحظه دعا کردنت رو نتونستم عکس بگیرم اخه دعا کردن رو توی طواف یاد گرفتی عزیزم.الهی خدای همین کعبه حافظ ونگهدارت باشه وبازم قسمتت بشه تا بیای گلم.

ایلیا جونم روی کوه مروه نشسته.

ایلیا جونم در حال پایین اومدن از سرازیری مروه

گل پسرم توی مسجدالحرام

اینجاعصانداشتی باصندلی وتسبیح مردم بازی میکردی.تازه یه سنی خوابیده بود رفتی زدیش وبیدارش کردی واونم اولش عصبی شد.


اخه این چه کاریه؟؟؟؟؟؟؟؟

اینم شب اخر که داریم با اتوبوس برمیگردیم هتل که البته شما همچنان خواب نداری

روزاخرو وداع با حرم الهی وکبوترای بیرون حرم

قربون اون نشستنت عزیییییییییییزم.

قربون چشمای شیطون ولب روغنیت برم.اینجا جایی بود که شما غذا میل میکردی البته با شیطونی کردن وبازی با همون عصای معروف عزیزجونمحبت

 

اینم یه عکس هنری از پسرم

نه فقط میخوام کاراتو ببینی توی لابی هتل

گیییییییری داده بودی به تسبیح های این مغازه که طبق معمول کاری باهات نداشتن وراحت بودی تازه بابت این اذیت هات روز اخریه توپ هم جایزه گرفتی.


بااین دخترای عرب دوست شده بودی.زبونشونم نمیفهمیدی ولی دوست شده بودی دیگه چه ذوقی هم میکردی

این چه کاراییه که میکنی؟؟؟؟/

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

khale Atefe
14 تیر 93 22:08
خاله فدات بشه قشنگ من ... خاله خیلی دوست داره ... قربونت برم با عکس هنریت ...
نفس
15 تیر 93 17:29
سلام ایلیا جانخوفیییییع؟؟ حجت قبول داداشم عکسات خیلی قشنگن ماشالا خدا خودش حفظت کنه
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزم .محبت داری.