دلنوشته های مامان

پسر خوشگلم35روز دیگه تا بهار مونده.1سال و2ماه و8روزه که باهمیم.پارسال این موقع چقد کوچولو بودی.چقد ناتوان بودی ولی حالا دیگه خودت راه میری  وتا حدودی میتونی از خودت دفاع کنی.دیگه کاملا میتونی منظورتو بهم برسونی وخیلی کارهای دیگه بلدی ومیتونی انجام بدی.مامان خیلی خوشحاله که شما هستی.دوستدارم سالهای سال خوش باشی  عمر من..این دومین بهاری که شیر مرد من میبینه.الهی این 2بشه 120 تا عشق من.توی  این 1سال خاطرات تلخ وشیرین زیادی با هم داشتیم.شب بیداری ها با هم داشتیم.خنده ها داشتیم گریه ها داشتیم و.............

حضورت وبودنت مایه دلگرمی من وباباست امید من.ایلیا خیلی دوستدارم.جنس دوستداشتن تو با همه فرق  داره اصلا یه جور دیگه اس.خییییییلی برام عزیزی مرد کوچولوی من.تازگی ها خیلی بهم وابسته شدی ومن لذت میبرم که مایه ارامش  توام وعشق میکنم که مایه ارامش منی پسرمن.مامان یه دنیا دوستداره نفس من.