ایلیا جونم ایلیا جونم ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

ایلیا هدیه ای به مامان وبابا

ایلیا قندون مامان وبابا

خبر فوری واسه خاله جونم: دیگه ازاین سرسره تونلی ها نمیترسم.دیشب(2/6/1393-1شنبه) رفتیم پارک شقایق اون تونل بزرگه که شما سر خوردی رو هم بازی کردم.                      لطفا بیمار بعدی رو بفرستید داخل اتاق                     ایلیا  جونم اون شب(30/5/1393-5شنبه)ساعت11:30باهمه عموها واقاجون ومامانیو...خلاصه همه رفتیم وسط کوه واتیش روشن کردیمو خییییییییییییلی بهت خوش گذشت ویه عالمه بازی کردی ودویدی  ورقصیدی وتوی اون تاریکی ا...
4 شهريور 1393

ایلیا دوستدار طبیعت

سلام مامان جونم.این گلدون حیاط خونمونه.میبینی کچل شده بدبخت.......نصفشو شما کندی بس که گل وگیاه دوست داری عزیزم.خب نکن این کارهارو پسر جان اروم بشین.دست نزن.......افرین                     بدون شرح............... هاپو دیگه...هروقت میبینی میگی:اتتت اتتت یعنی:هاپ هاپ                     ...
4 شهريور 1393

ایلیا کوچولو من مرد شده

سلام گل گلی من.این دفعه یه کم دیر اومدم ایلیا من دیگه مرد شدی عزیزم.بعد از1سال و7ماه و20 روز از چهارشنبه15مرداد1393 ساعت2نیمه شب دیگه شیر نخوردی.و الان 11روزه دیگه شیر نمیخوری پسرم. این غم انگیزترین اتفاق بچه داریه .پا به پات گریه کردم.3شب اول خییییلی اذیت شدی یه شب که از ساعت2تا5بیدار بودی ونمیخوابیدی .چون اون وقتها خیلی شبها بیدار میشدی واسه شیر خوردن وترک این عادت اونم یه شبه خیلی برات سخت بود.توی اون مدت خونه مامانی بودیم وبه خاطرهمین کمتر اذیت شدی. حالا شبها خیلی خوب وراحت میخوابی.غذا خوردنت هم بهتر شده.اون وقتها واسه خوابیدن حتتتتتما باید شیر میخوردی ولی حالا نه دوست داری واست لالایی بخونم نه روی پاهام میخوابی نه توی بغل...
27 مرداد 1393

دوستدارم...........

هر روز داری جلو چشمام قد میکشی وبزرگ میشی شیرمرد من.هر روز شیرینتر وعزیزتر میشی پسر خوبم.الهی همیشه سالم وخوشحال باشی. مامان خییییییییییلی دوست داره کوچولوی دوستداشتنی خودم.                                   ...
3 مرداد 1393

حاج ایلیا در اماکن مقدس مکه ومدینه

خب اینجا قبرستان ابوطالب.محل مدفن ابوطالب پدر امام علی علیه السلام وحضرت خدیجه همسر پیغمبر است.                  اینجا هم ایلیا وهمون داستان معروف عصا عزیزجون.                 دقیقا اون طرف قبرستان این کبوترا بودن که براشون دونه میریختی وسرت گرم بود.                 اون کوه پست سر غار حراست.                 دیگه تکیه بر جای بزرگان دیگه.پایین کوه...
17 تير 1393

الهی.....

       کزدست وزبان که براید           کزعهده شکرتو براید                                         بارخدایا:                 زبان شکرم قاصر است برای ادای دینش برای انچه قسمتم نمودی وروزیم                 قرار دادی.جسمم را چشمم را به مکانی...
13 تير 1393

لبیک اللهم لبیک...

سلام حاج ایلیا گل خودم.قربون خدا برم که تورو به این کوچولویی دعوت کرد وخودش هم ازت مراقبت کرد چون الحمدالله اصلا مریض نشدی اونجا فقط بخاطر دندونات چند بار تب کردی. خدارو شکر که مارو در جوانی وتو رو در کودکی دعوت کرد تاچشممون به بهشت روی زمین روشن بشه.توهم طواف کردی ودعا کردن رو اونجا یاد گرفتی هروقت هم کعبه رو میبینی دستاتو میبری بالا ودعا میکنی. وقتی برگشتیم خونه واسه اولین بار عکس کعبه رو توی تلویزیون دیدی ومن وبابا رو کشیدی اوردی جلوی تلویزیون وهمش اشاره میکردی ودعا میکردی.قربونت برم که یادت مونده. امیدوارم که بازم قسمتمون بشه بازم بریم. یه سری از عکساتو برات گذاشتم تا ببینی کجا بودی وچکارا کردی....... اینجاتوی فرودگاه مهرا...
9 تير 1393

ایلیا واغاز سفرحج

سلام گل گلی.خوبی مامانی؟ خیلی وقته برات ننوشتم اخه درگیر مراسم جشن عمه وجمع وجور کردن وسایل سفر بودم. فردا مامانی واقاجون قراره بیان تا ما هم با اونا بریم تهران وجمعه16/3/1393شب پرواز داریم.پسرم بعد از سفر کیش این دومین بار که سوار هواپیما میشی و من امیدوارم که نه شما مارو اذیت کنی ونه خودت اذیت بشی وایشالا سفرت هم بی خطر باشه عزیزم. مامانی وهمه خاله ها وکلا همممممممه فامیل نگران شما هستن ودایم به من سفارش میکنن که مواظبت باشم که خدای نکرده مریض نشی عمر من ومن هم تمممممممممممممام سعیمو میکنم واین هم بماند که چقد ته دلم نگرانتم عزیزکم که مبادا کوچکترین ناراحتی برات پیش نیاد. همون خدایی که تو رو به این کوچولویی دعوت کرده خونش همون ...
12 خرداد 1393

یه عید متفاوت

امسال ووسط  تعطیلات عید اثباب کشی داشتیم.البته هنوز هم تموم نشده.خییییییلی سعی میکنم که تو درگیر این مسئله نشی ولی مجبورم گاهی تنهات بذارم.یعنی بذارمت پیش عزیز.ایشالا زودتر تموم بشه تا دوباره دیگه جز تو کاری نداشته باشم الهی قربون چشمای معصومت.اگه توی این مدت بهت سخت میگذره شرمنده ام عزیزدلم.   اینم بازیهای پسرم توی گیر ودار اثباب کشی... رفتی جای لباسشویی وایسادی ...
31 ارديبهشت 1393